به نام خداى بخشایشگر مهربان
اقاریر حقّه
خدایا! اى آفریننده آسمانها و زمین ! اى داناى نهان و آشکار ! اى بخشایشگر مهربان ! خدایا ! در دار دنیا با تو عهد مى کنم . خدایا ! گواهى مى دهم که البتّه معبود بحقّى جز تو نیست . تو یکتائى و براى تو شریکى نیست ، و البتّه محمّد ـ خدا بر او واهلش درود پیاپى بفرستد ـ بنده تو و رسول توست ؛ و البتّه بهشت راست است ؛ و البتّه ، دوزخ راست است ؛ و البتّه برانگیخته شدن مردگان ، راست است و حساب ، راست است و بر آورد عمل ، راست است وقبر ، راست است و ترازوى عمل ، راست است ؛ و البتّه دین ، همان گونه است که توصیف فرموده اى ؛ و البتّه اسلام ، همان گونه است که مقرّر فرموده اى ؛ و البتّه گفتنى همان است که گفته اى ؛ و البتّه تو خداى حقّ آشکارى (پوشیدگى و ابهامى در ثبوت و وجود تو نیست) . خدا از جانب ما مسلمانان به محمّد ـ خدا بر او وآلش درود پیاپى بفرستد ـ بهترین پاداش را عنایت فرماید و محمّد و آل محمّد را توأم باسلام (امان از هر گزند زنده و پاینده و جاوید) نگاه دارد.
دست حاجت به درگاه خدا
خدایا! اى اندوخته (و ذخیره) من ، هنگام اندوه (و گرفتارى) من! و اى یار من هنگام سختى من! ، و اى ولىّ نعمت من! ، (اى) معبود من و معبود پدرانم (ومادرانم)! هیچ گاه مرا یک چشم بهمزدن به خودم وامگذار ؛ زیرا اگر تو مرا باندازه یک چشم به هم زدن به خودم واگذارى ، البتّه به شرّ نزدیک مى شوم و از خیر دور مى گردم ؛ سپس وحشت مرا در قبر به آرامش مبدّل ساز و براى روزى که تو را ملاقات مى کنم ، در حالى که نامه اعمالم گسترده است ، نزد خود عهدى قرار بده که در امان تو باشم.
ستایش و درود
ستایش ، خاصّ خدایى است که او باقى مى ماند و بس ، و عظمت و سلطه و دولت او جاوید مى ماند و بس . او کسى است که به قدرت و بقا تشرّف دارد ، و بندگانش را به مرگ و فناء مقهور ساخته است ، و دادن نعمتهاى ظاهر و باطن بر عهده اوست و بس ؛ و درود پیاپى برسید رسولان و فخر جهانها وشفیع گناهکاران ، محمّد بن عبداللّه ، خاتم پیامبران و بر اهل بیت پاکانش که شفیعان روز جزایند بالخصوص وصىّ محمّد وحبیب او و جانشینش بر امّتش امیرالمؤمنین و اشرف الوصیّین.
سفارش در پیش درآمد وصیّتنامه
امّا بعد ؛ بالنتیجه این ، وصیّت نامه اى است که گنهکار خطاکار لغزشکار کوتاهى کننده نارسا ، محمّد باقر ، پسر ملاّ محمّد تقى (نامه عملشان به دست راستشان داده شود و به حساب آسان محاسبه شوند) به سوى فرزندانش و خویشانش و قبیله هایش و رفیقانش و همشهریانش و دوستانش و سایر مردم با ایمان ، وصیّت کرده است . به آنان وصیّت مى کنم (سفارش مى کنم) بشهادت دادن به اینکه غیر از آن غیبِ مطلق ، معبودِ به حقّى نیست . یکتاست او و شریکى ندارد ، و به اینکه محمّد سید انبیا و نخبه اصفیا ، بنده خدا و رسول خدا و پیامبر خدا وحبیب خدا و فدایى خداست ، و به اینکه امیرالمؤمنین على ، پسر ابى طالب و امامان یازده گانه از نسل على ، همانها که آخر آنان قائم ایشان است ، معصوم اند ، مطهّرند ، و امامت و خلافتشان از خدا و از رسول خدا منصوص است ـ صلوات خدا بر پیامبر و بر امامان ، همگى ـ و این امامان ، حجّتهاى خدایند بر مردم و بعد از سیدالمرسلین ، اشرف خلایق اند و به اینکه مرگ ، راست است ، و سؤال قبر ، راست است ، و بر انگیخته شدن مردگان ، راست است ، و آمدن به محشر ، راست است ، و رجعت که فقط طایفه شیعه امامیّه به آن قائل اند ، راست است ، و به اینکه صراط و میزان و حساب و بهشت و جهنّم ، راست است ، و به اینکه جمیع آنچه را که پیامبر ـ درود متّصل خدا بر او و آلش ـ آورده است ، همان گونه که خود بیان فرموده و اوصیاى آن حضرت واضح کرده اند ، راست است ، و به اینکه خدا همان غیب مطلق ، حقّ آشکار است (پوشیدگى و ابهامى در ثبوت و وجود او نیست).
به خواست خدا بر آنچه گفته شد ، زنده مى مانم و بر آنچه گفته شد ، مى میرم و بر آنچه گفته شد ، برانگیخته مى شوم .
سفارش
سپس مسلمانان و خودِ خطاکارم را سفارش مى کنم به تقواى خدا و متابعت فرمانهاى خدا ، و دورى از خشمگاه هاى خدا ، و توکّل بر خدا در جمیع اُمور دنیا ودین ، و تمسّک به ریسمان محکم خدا ، یعنى پیروى آثار ائمه طاهرین ـ صلوات اللّه علیهم اجمعین ـ و کوشش تمام در نشر آثار امامان و ترویج اخبار آنان ؛ چه آنکه در این زمان ، وسیله اى نمى دانم که بتوان به درجات عالیه و سعادات باقیه دست یافت که محکم تر از آن اخبار و آثار باشد ؛ و محقّقا آنچه از راههاى نجات به برکات ائمه هداة بر من آشکار شده ، در مصنّفات عربى و فارسى خودم ، به اندازه اى که براى طالب حقّ و یقین کفایت کند ، بیان کرده ام ؛ بالخصوص در دو رساله عقاید و (کتاب) «حقّ الیقین» خودم ـ ولا حول و لا قوة إلاّ باللّه العلّی العظیم .
وصیّت علاّمه مجلسى به فرزندان خود
سپس البتّه من فرزندانم را سفارش مى کنم به موافقت با هم و ترحّم و عطوفت با یکدیگر ، و اینکه کوچک ترشان احترام بزرگ ترشان را رعایت کند ، و بزرگ ترشان بر کوچک ترشان مهربانى کند و در هیچ چیزى از کارهاشان اختلاف نکنند که بالنتیجه ، دشمنانشان بر آنها چیره مى شوند.
تعیین وصىّ و ناظر
و قرار دادم ولایت فرزندان خُردسالم (سالانم) را ، و پرداخت دیونم ، و عمل به وصایایم را به نور چشمم و پاره جگرم ، محمّد رضا ، به نظارت دو عالم عامل زیرک پرهیزکار دوستْ دلم و پسر برادرم ، مولانا محمّد نصیر و سید نیرومند علاّمه امیر محمّد صالح ، با حضور هر دو ، و اگر هر دو حاضر نباشند ، هر کدام که حاضر بودند . سپس باید وصىّ و دو ناظر توافق کنند و باید تراضى نمایند و اهتمام کنند ، محض خداى تعالى و براى رعایت بعض حقها که بر آنان دارم ، اگر معترف اند که براى من ، حقّى بر ذمّه آنان است .
موارد وصیّت
کتابهایى که خود موصّى تصنیف کرده
و با زنده بودن فرزند عزیز صالح ، ملاّ محمّد رضا (1) براى متولّى سزاوار است که کتابها را از دست او نگیرد ؛ زیرا البتّه او به مواقع کتابها شناساتر است (= موقع شناستراست).
خواهش از فرزندان خود
۵ ـ و از فرزندانم خواهش مى کنم که مصاحَبَت اشخاصى را که از قدیم با من بوده اند ، ترک نکنند ، و کسى را که عهد و وفا و دلسوزى ندارد در کارهاى خود دخالت ندهند.
تعیین برنامه کتابهاى خریدارى شده از نماء حمّام شاه سلیمان صفوى
۶ ـ و همین گونه تولیت کتابهایى را که از درآمد حمّام وقف نموده ام ؛ همان حمّامى که پادشاه نیکوکار آمرزیده ، شاه سلیمان ـ خدا وى را در بالاترین غرفه هاى بهشت جاى دهد ـ وقف فرموده به گروه مذکور به ترتیب مزبور ، تفویض کردم.
برنامه بقیّه کتابها
۷ ـ وهمین گونه ، تولیت جمیع کتابهایى که در ابتدا از من بوده ، یا بعد از رحلت پدرم ـ خدا قبرش را نورانى کند ـ از من بوده ، مثل کتابهاى حدیث از حافظ کاظم و از سید محمّد على ـ رحمت خدا بر آن دو ـ و کتابهاى حدیث از سید نیکوکار شاه ابوتراب ـ خدا او را با ائمه طاهرین محشور فرماید ـ و کتابهاى سید بزرگوار سید حسن ، از آل براق ـ خدا روحش را شاد فرماید ـ و کتابهاى میرزا غیاث و غیرها و کتابهاى پدرم علاّمه ـ خدا مقامش را بلند کناد ـ یعنى کتاب «تهذیب» طىّ دو مجلّد که محقّقا چند بار با نسخه شیخ بهایى مقابله گردیده و مجلّد اوّل از کتاب «کافى» و کتاب «فقیه» و کتاب «رجال» سید مصطفى ـ خدا او را رحمت کناد ـ که پدرم به خطّ شریف خود ، بر آن حاشیه هاى نوشته و هر آنچه از مصنّفات پدرم ـ خدا روانش را پاکیزه کناد ـ به خطّ خود اوست ، از عربى و فارسى ؛ کلّ آنها بر کافّه مؤمنین وقف است و همین گونه ، «صحیفه کامله» که به خطّ پدرم است و مجموعه مشتمل بر اشعار و غیرها که به خطّ پدرم است و در جمیع آنچه ذکر شد ، تولیت به ترتیب مذکور است (2) و همین گونه ، هر قرآنى یا کتاب صحیفه اى یا دیگر کتابها که من بر آنها سمت نظارت داشتم یا در آنها سمت تولیت داشتم ؛ مگر موقوفه اى که بر خلاف ترتیب مذکور ، شرطى داشته باشد که در این صورت ، باید به مقتضاى شرط رفتار شود .
املاک موقوفه
مصارفش در وقفیّه (وقفنامه) معلوم است.
وصیّت نامه دیگر در جوف
وسایر وصایا را در ورقه دیگرى نوشتم و آن را در جوف همین ورقه وصیّتنامه گذارد (6) وجمیع آنها به خطّ خود من است و مهر من بر آنهاست ؛ پس هر کس بعد از اینکه وصیّتنامه مرا شنید ، آن را تبدیل کند ؛ پس جز این نیست که گناه تبدیل بر عهده کسانى است که آن را تبدیل مى کنند.
تاریخ وصیّتنامه
و این وصیّتنامه در بیستم از شعبان المعظم سال یکهزار و یکصد وهشت نگاشته شد.
پی نوشت:
1.در تاریخ حزین در ذکر افاضل و اعیان خود که پیش از حادثه اصفهان (فتنه افاغنه) و در آن سانحه درگذشته اند ، در صفحه ۶۵ مى نویسد : دیگر . مولانا محمّد رضا ، خلف مرحوم مولانا محمّد باقر مجلسى است ، به حلیه علم و خصال حمیده آراسته ، به تدریس مشغول و به علوّ همّت ، موصوف بود . در سانحه مذکوره با دو برادر عالى مقدار و جمعى از اولاد و اقربا که همه از معاشران و دوستان صمیم من بودند ، رحلت نمودند . (مؤلف) .
2.جابرى انصارى در کتاب تاریخ اصفهان و رى در وقایع سال ۱۳۴۸ قمرى مى نویسد : حاج مشیر الملک فاطمى . . . کتب خانواده امامت را که اوّل کتابخانه ایران بود و خزانه عهد مرحوم مجلسى و خاندان امام جمعه ، از اولاد حاج میرزا هاشم خرید . (مؤلف) .
3.کُربکَنَد ، از قراء دهستان برخوار اصفهان است . (مؤلف) .
4.اِشکاوَنْد : از قرّاء دهستان کراج اصفهان است . (مؤلف) .
5.کاروانسراى تلّ عاشقان ، نزدیک بیمارستان سنبلستان اصفهان است . (مؤلف) .
6.م ناشر وصیّتنامه ، فرزند استاد سید محمّد مشکوة است که به دستور استاد با ترجمه ، ضمیمه سالنامه ۱۳۲۳ شمسى سالنامه پارس منتشر شده است وصیّتنامه جوف ، منتشر نشده . اکنون ، این راقم در ترجمه تجدید نظر نموده ام و توضیحاتى بر آن مى افزایم . (مؤلف) .